سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اگر آن که خواهى نیستى بارى بدان ننگر که کیستى . [نهج البلاغه]
 
شنبه 92 خرداد 4 , ساعت 8:21 صبح

شهیدسیدرضابروگردی


   گفته می شود یک روز که روحانی هم حجره اش، تحت تعقیب رژیم و عوامل ساواک قرار گرفته بود، شهید بروگردی برای گمراه نمودن مأموران، خود را بجای او معرفی می کند و دستگیر می شود. البته این عمل شجاعانه ی او برای نجات برادر هم سنگرش، مورد تقدیر روحانیون قرار گرفت.  

 

سید رضا بروگردی

نام پدر : سید سلیمان      محل شهادت : دار خوین

تاریخ تولد : 7/3/1339       تاریخ شهادت : 21/3/1360

           

           

 

زندگینامه شهید:

سید رضا، فرزند روستا بود. در محیط زیبا و باطراوت جنگل رشد یافت و آزادی درختان سرسبز جنگل، درسی بود برای آزاد زیستن او.

وی سال 1339 در روستای نوچمن، و در خانواده ای مذهبی چشم به جهان گشود. هنوز به دبستان نرفته بود که در مکتب خانه، روخوانی قرآن را فرا گرفت. او آنقدر قرآن را زیبا تلاوت می‌کرد که آوای دلنشینش روح و جان را نوازش می داد و قلبها را منور می‌ساخت.

پس از گذراندن دوره ابتدایی، به شهر آمد و در مدرسه ی صالحیه‌ی گرگان، به فراگیری علوم دینی مشغول شد. پس از دو سال تحصیل بدلیل آشنایی با روحانیت مبارز، عملاً قدم در راه جهاد گذاشت و علیه بیداد زمانه، رژیم خائن پهلوی به مبارزه پرداخت.

پس از گذشت چند سال، جهت تکمیل تحصیلات خود به حوزه ی علمیه ی مشهد هجرت نمود و در آنجا در حجره ای کوچک، همراه یکی از برادران روحانی مبارز سکنی گزید.

گفته می شود یک روز که روحانی هم حجره اش، تحت تعقیب رژیم و عوامل ساواک قرار گرفته بود، شهید بروگردی برای گمراه نمودن مأموران، خود را بجای او معرفی می کند و دستگیر می شود. البته این عمل شجاعانه ی او برای نجات برادر هم سنگرش، مورد تقدیر روحانیون قرار گرفت.

از آن روز به بعد، سید رضا با کوله باری از تعهد و عشق و ایمان به نقاط مختلف از جمله: گرگان، قم، مشهد، شیراز و همدان سفر کرد تا مبارزاتش را علیه رژیم شاه گسترش دهد. و بدلیل همین فعالیتهای گسترده مورد شناسایی ساواک قرار گرفت و سپس دستگیر و به اطراف قم تبعید شود.

در تبعید نیز دست از مبارزاتش بر نمی دارد و به افشاگری دستگاه حکومتی می پردازد تا مردم را نسبت به ظلم و ستم آنان آگاه نماید.

سرانجام تلاشهای مردم به رهبری امام خمینی(ره) ثمر داد و نظام فاسد شاهنشاهی سرنگون شد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، سر از پا نمی شناخت و روز به روز فعالیتش را افزون می کرد. به همین دلیل جهت خدمت به نظام مقدس جمهوری اسلامی، به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و بعنوان روحانی پاسدار به دفاع از ارزشهای انقلاب پرداخت. اولین مأموریت او، پاسداری از بیت امام در شهر قم و تهران بود. پس از آن بنا به دستور روحانیون قم، در دایره عقیدتی سیاسی و در زمینه ی تدریس، مسئول یاری رساندن به برادران سپاه شد. به همین منظور سلسله دروسی را تنظیم کرد و کار خود را در شهرهای زنجان، اراک، نکا و گرگان آغاز نمود و بدین ترتیب جهت ارتقای سطح آگاهی های سیاسی و مذهبی و برادرانش، از هیچ کوششی دریغ نکرد.

او نمونه ی بارز اخلاق اسلامی و نیز عاشق امام و انقلاب بود و همواره عشق خود را در سخنرانیهایش ابراز می کرد و می گفت: قبل از هر چیز به امام و انقلاب فکر کنید تا دچار لغزش نشوید.

با شروع جنگ تحمیلی، دیگر خدمت در پشت جبهه او را قانع نمی کرد و لذا عزم خود را جزم نمود تا در جواب فریاد خون شهدا علیه استکبار جهانی بپا خیزد. پس به جبهه های نبرد حق علیه باطل اعزام شد و سرانجام در نبرد «دارخوین» پس از 38 روز مبارزه علیه رژیم بعثی عراق در عملیات فرماینده کل قوا، امام خمینی(ره) مورخ 21/3/1360 به دیدار حق شتافت و از بند اسارت این دنیا آزاد گردید. پیکر مطهرش پس از سه روز پیدا شد و از آنجا به تهران، سپس به گرگان منتقل شد و بعد از مراسم تشییع در گلزار شهدای انقلاب اسلامی در کنار شهدای به خون خفته به خاک سپرده شد تا سندی باشد برای رسوایی ظالمان و ستمگران تاریخ.

فرازهایی از وصیت‌نامه شهید:

بنام خدای یاری کننده ی مستضعفان و کوبنده مستکبران، درود به رهبر کبیر انقلابمان، امام خمینی، درود بر روحانیت مبارزه و فعالی که همیشه به اسلام فکر می کنند و سعی در مسائل عالیه اسلام دارند.

خداوند، آن کسانی که در راه او کار و کوشش و جهاد می کنند، توفیق عنایت گرداند.

آنچه مورد نظر من می باشد، اعتلای کلمه اسلام و تکامل انقلاب اسلامی و کمک به رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی می باشد.

از برادران و خواهران تقاضا دارم تا جان در بدن دارند، برای رضای خدا و برای اسلام عزیز کار و جهاد کنند و در راه خدا هیچگاه مأیوس نشوند و ضعف به خود نشان ندهند. گروه های ضد اسلام و ضد امام را مجال و فرصت ندهند. اگر قابل هدایت هستند، هدایت کنند و اگر نیستند با قاطعیت با آنها رفتار کنند و همیشه پشتیبان ولایت فقیه باشند.

اگر شهید شدم، انشاءالله در زندگی آنچه که دارم در اختیار انقلاب اسلامی قرار بگیرد، تا شاید کمکی شود برای پیشبرد انقلاب اسلامی به هر نحو که باشد.

روحانیت مسئولیتش بس سنگین است که باید به آن آگاه شود و بدان عمل نماید و من نیز که یک طلبه حقیر و ناچیز هستم به مسئولیت خود واقف ام و در این راه با رضایت کامل خود، شرکت نمودم. امیدوارم که خداوند منان در راه خودش این جهاد مرا بپذیرد.

برای رشد انقلاب اسلامی کار و جهاد کنید.

 

 

 

نظرات بینندگان


لیست کل یادداشت های این وبلاگ